آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان پرنده عشق عشق به وطن زني مي رفت ، مردي او را ديد و دنبال او روان شد . زن پرسيد که چرا پسمن مي آيي ؟ مرد گفت : برتو عاشق شده ام . زن گفت : برمن چه عاشق شده اي ، خواهر من از من خوبتر است و از پس من مي آيد ، برو وبر او عاشق شو . مرد از آنجا برگشت و زني بدصورت ديد ، بسيار ناخوش گرديد و باز نزد زن رفت و گفت : چرا دروغ گفتي ؟ زن گفت : تو راست نگفتي . اگر عاشق من بودي ، پيش ديگري چرا مي رفتي ؟ مرد شرمنده شد و رفت. نظرات شما عزیزان:
![]() ![]() |